بهار بهار ، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

بهار مامانی

ماشاالله

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد                                      وجود نازکت آزرده ی گزند مباد


 

نوروز 93

چهارشنبه شب... این سفره رو بابایی چیده که البته شما قبل از کامل شدنش ،در همون دقایق اول حسابشو رسیده!!! اول دستتو کردی توی آب و کمی دست و صورتتو صفا دادی!!! نگا من میکنی که بهت میگم بهااااار نکن مامانی!!!! ظرف آب رو که برداشتم ...دستتو کردی توی تنگ ماهی و آبشو هم زدی و ریختی روی میز ...در همون حین دستت خورد به ظرف سماق و سماقا خالی شد روی آبایی که روی میز ریخته یودی!!! خلاصه کاری کردی که مجبور شدم در عرض کمتر از پنج دقیقه سفره ی هفت سینو جمع کنم....الهی فدای شیطونیات بشم ...عشق کوچولوی مامان وقتی خواب بودی این سفره رو خودم چیدم ...البته وقتی بیدار شدی بلافاصله اومدی سروقتش!!!! نیشابور-خونه ی مادر...
1 خرداد 1393

جشن دندونی عشقم

بعد از ذوق و شوقی که توی عقد عمو نشون دادی و با صدای دست و کل تو هم جیغ میکشیدی و میدویدی وسط! و کلی با خنده و رقص همه رو شاد و سرحال میکردی،با اینکه  ده ماهی از رویش اولین دندون خوشگلت گذشته بود و منم دیگه از خیر جشن دندونی گرفتن گذشته بودم  اما برای اینکه شاد بشی و بهت خوش بگذره با بابایی تصمیم گرفتیم روز دوشنبه 19 اسفند 92 با یه تاخیر حسابی که بیشتر به خاطر نوع کار بابا یود، جشنو برات برگزار کنیم...خوبیش این بود که با شادیهات نشون دادی معنی جشنو و دور هم بودنو خوب میفهمی و لذت میبری البته تمایل بابای به دور هم جمع شدن و جشن و تشویق مامان جون امیرسام  در انجامش خیلی موثربود بعد از ذوق و شوقی ...
27 ارديبهشت 1393

عکسای آتلیه دیماه 92 - سما جون

23 دیماه بردمت پیش خانووم هنرمند و مهربون به اسم سما جون که آتلیه ی خونگی داشت و خیلی خیلی از کاراش راضی ام و شیفته ی سادگی و مهربونیش شدم ....خیلی زحمت کشید و با جون و دل ازت عکسای خوشگل گرفت. ماشاالله و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اینم چندتا از عکسا: 23 دیماه بردمت پیش خانووم هنرمند و مهربون به اسم سما جون که آتلیه ی خونگی داشت و خیلی خیلی از کاراش راضی ام و شیفته ی سادگی و مهربونیش شدم ....خیلی زحمت کشید و با جون و دل ازت عکسای خوشگل گرفت. ماشاالله و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم اینم چندتا از عکسا: ...
23 ارديبهشت 1393

عقد عمو علی

جمعه 16 اسفند عقد عمو علی بود... اولش خیلی بهونه گرفتی و بغل هیچکس نرفتی و همش دوس داشتی بری تو آسانسور ولی بعد از یه ساعتی از بغلم پایین اومدی و رفتی پیش بابایی و منم تونستم یکم استراحت کنم عشق کوچولوی من سه شنبه نامزدیشون بود که تو خونه ی زن عمو برگزار شد و شما با دست و شادی بقیه کلی جیغ میکشیدی، ذوق و شادی میکردی و می رقصیدی ، الهی قربونت بشم عزیزکم روز عقد هم همینطور... همینکه بقیه دست میزدن یا کل میکشیدن تو هم جیغ میزدی و میدویدی وسط دست میزدی و مرقصیدی   جمعه 16 اسفند عقد عمو علی بود... اولش خیلی بهونه گرفتی و بغل هیچکس نرفتی و همش دوس داشتی بری تو آسانسور ولی بعد از یه ساعتی از بغلم پایی...
23 ارديبهشت 1393

کنگان 2

عزیزم ما سه هفته کنگان بودیم و چون در این مدت طولانی کلی عکس و خاطره داریم خواستم اینجا به اختصار و بیشتر با عکس قسمتی ار خاطرات اون روزارو منعکس کنم عزیزم ما سه هفته کنگان بودیم و چون در این مدت طولانی کلی عکس و خاطره داریم خواستم اینجا به اختصار و بیشتر با عکس قسمتی ار خاطرات اون روزارو منعکس کنم داااالی!! بازی با کره ی هوشو دوس داری....البته باید جای هر شکلو نشونت بدم تو یه هفته ای که کنگان بودیم سه بار اتاقمونو عوض کردیم این اتاق 106 آخرین اتاقمون بود ...البته همه اتاقا تقریبا شبیه هم بودن اینم یه رستوران ساحلی کنار پارک که بیشتر از پارک دوس داشتی از پله هاش بالا و پایین بری.....
23 ارديبهشت 1393

سومین سفر به کنگان... شانزده ماهگی گل همیشه بهار مامان

عزیز دلم ....دختر نازم ناراحتم که یه مدت طولانی نشد بیام برات بنویسم...البته سرم به کارهای خودت گرم بود اما باید بیشتر برا این وبلاگ برنامه داشته باشم امروز یکشنبه 13 بهمن ما کنگانیم . یکشنبه دو هفته پیش با بابا جونی اومدیم کنگان که کنارش باشیم و بتونه با خیال راحت به کاراش برسه و ما هم از حضورش آرامش بگیریم.   عزیز دلم ....دختر نازم ناراحتم که یه مدت طولانی نشد بیام برات بنویسم...البته سرم به کارهای خودت گرم بود اما باید بیشتر برا این وبلاگ برنامه داشته باشم امروز یکشنبه 13 بهمن ما کنگانیم . یکشنبه دو هفته پیش با بابا جونی اومدیم کنگان که کنارش باشیم و بتونه با خیال راحت به کاراش برسه و ما هم...
3 ارديبهشت 1393

داستان زیبای دندونهای دخترم(قسمت اول)

عشق زیبای مامانی اولین مروارید زیبای تو در نیمه دوم ماه هفتم از زندگیت در تاریخ یازدهم اردیبهشت در دهانت رویید خورشید دل مامان     عشق زیبای مامانی اولین مروارید زیبای تو در نیمه دوم ماه هفتم از زندگیت در تاریخ یازدهم اردیبهشت در دهانت رویید خورشید دل مامان       الهی قربونت بشم دندون پیشین مرکزی پایینی سمت راست اولین شکوفه ی زیبایی بود که جوونه زد و دل مامان و بابارو غرق شادی کرد. بعد هم دندون پیشین مرکزی پایین سمت چپ یک هفته بعد خودشو در 18 اردیبهشت نمایان کرد. دندان پیشین مرکزی بالا سمت راست در هفتم مرداد جوونه زد و سمت چپی در 12 مرداد خودش...
12 اسفند 1392

بهار و یسنا

پنجشنبه 19 دی ماه دوست عزیزم به همراه جوجو کوچولوش یسنا اومدن خونمون ...بهار جونی شما خیلی خوشحال و شاد بودی عززززیزززز دل مامی و به هممون خوش گذشت... یسنا خانوم هم با اینکه فقط شش ماه داره خیلی بلا بود و کلی بازیگوشی کرد که در ادامه میبینید... پنجشنبه 19 دی ماه دوست عزیزم به همراه جوجو کوچولوش، یسنا اومدن خونمون ...بهار جونی شما خیلی خوشحال و شاد بودی عزیزززز دل مامی و خداروشکر به هممون خوش گذشت... یسنا خانوم هم با اینکه فقط شش ماه داره خیلی بلا بود و کلی بازیگوشی کرد که در ادامه میبینید... بهار مامان،عاشق لیوان یسنا شده بودی و اصلا نمیذاشتیش زمین و مدام باهاش بازی میکردی الهی قربونت بشم مامان......
6 اسفند 1392

نمایشگاه بازی و اسباب بازی کودک و نوجوان

روز چهارشنبه 18 دی دختر گلمو بردم نمایشگاه اسباب بازی کودک و نوجوان که شهرداری تهران توی پارک گفتگو (اتوبان چمران) برگزار کرده بود. اول قرار بود با امیرسامو مامان جونیش بریم که متاسفانه نشد. کاش میومدن باهامون از خونه مامانی حاضر شدیمو رفتیم ...جز آخرش که دیگه خیلی خسته شده بودی و گریه کردی خیلی عالی بود و خوش گذشت و هم تو و هم من به نوعی استفاده کردیمو و لذت بردیم ... فقط از برگشت کلی خرید کرده بودیم ...تو هم بغلم بودی و کیفم هم سنگین بود، تا ماشین داغوووون شدم   روز چهارشنبه 18 دی دختر گلمو بردم نمایشگاه اسباب بازی کودک و نوجوان که شهرداری تهران توی پارک گفتگو (اتوبان چمران) برگزار کرده بود. ...
6 اسفند 1392