نوروز 93
چهارشنبه شب...
این سفره رو بابایی چیده که البته شما قبل از کامل شدنش ،در همون دقایق اول حسابشو رسیده!!!
اول دستتو کردی توی آب و کمی دست و صورتتو صفا دادی!!!
نگا من میکنی که بهت میگم بهااااار نکن مامانی!!!!
ظرف آب رو که برداشتم ...دستتو کردی توی تنگ ماهی و آبشو هم زدی و ریختی روی میز ...در همون حین دستت خورد به ظرف سماق و سماقا خالی شد روی آبایی که روی میز ریخته یودی!!!
خلاصه کاری کردی که مجبور شدم در عرض کمتر از پنج دقیقه سفره ی هفت سینو جمع کنم....الهی فدای شیطونیات بشم ...عشق کوچولوی مامان
وقتی خواب بودی این سفره رو خودم چیدم ...البته وقتی بیدار شدی بلافاصله اومدی سروقتش!!!!
نیشابور-خونه ی مادربزرگه!!خودمونیم چه مادربزرگ مخوفیه این!!!!
نیشابور- بهاری در شکرستان
نیشابور- خونه خاله جون
توی آژانس از نیشابور به فرودگاه مشهد
فرودگاه مشهد
مثله همیشه ... عاشق پله برقی
کنگان و آب بازی توی خلیج فارس زیبا... هوا هم خیلی عالی بود
همینکه میرفتیم لب دریا کلی جیغ میکشیدی و شادی می کردی گل مامان
دستتو توی آب و شن فرو کردی .... و میزدی به موهات ...گاهی صورتتو میشستی و گاهی دنبالم میکردی تا شن هارو بزنی به مانتوم!!!آخ از دست تو...شیرین عسل من
اینم آخرین روزی که رفتیم دریا