عقد عمو علی
جمعه 16 اسفند عقد عمو علی بود... اولش خیلی بهونه گرفتی و بغل هیچکس نرفتی و همش دوس داشتی بری تو آسانسور ولی بعد از یه ساعتی از بغلم پایین اومدی و رفتی پیش بابایی و منم تونستم یکم استراحت کنم عشق کوچولوی من
سه شنبه نامزدیشون بود که تو خونه ی زن عمو برگزار شد و شما با دست و شادی بقیه کلی جیغ میکشیدی، ذوق و شادی میکردی و می رقصیدی ، الهی قربونت بشم عزیزکم
روز عقد هم همینطور... همینکه بقیه دست میزدن یا کل میکشیدن تو هم جیغ میزدی و میدویدی وسط دست میزدی و مرقصیدی
جمعه 16 اسفند عقد عمو علی بود... اولش خیلی بهونه گرفتی و بغل هیچکس نرفتی و همش دوس داشتی بری تو آسانسور ولی بعد از یه ساعتی از بغلم پایین اومدی و رفتی پیش بابایی و منم تونستم یکم استراحت کنم عشق کوچولوی من
سه شنبه نامزدیشون بود که تو خونه ی زن عمو برگزار شد و شما با دست و شادی بقیه کلی جیغ میکشیدی، ذوق و شادی میکردی و می رقصیدی ، الهی قربونت بشم عزیزکم
روز عقد هم همینطور... همینکه بقیه دست میزدن یا کل میکشیدن تو هم جیغ میزدی و میدویدی وسط دست میزدی و مرقصیدی
اونجا یه دوست پیدا کردی .... اول بغلش کردی بعد تلاش کردی کیفشو ازش بگیری اما اون بهت نداد آخه اونم کوچولو بود ....کلی باهاش کلنجار رفتی اما وقتی موفق نشدی برگشتی تو اتاق عقد
اومدی کیف عمه زهرا رو گرفتی ... اول که درشو باز کردی اما بعدش هی تلاش کردی بندازیش روی دوشت
اینجا هم رفتی پیش باباجون و کلی براشون ناااز کردی...باباجونم باهات بازی کردن و سرگرمت کردن...یکی دوبارم بردنت آسانسور!!!
وقت نهار...
بعد از عقد رفتیم خونه باباجون و شما بعد از کمی خواب مشغول شیطونی شدی...الهی من فدای تو بشم با شیطونیات
یکی از کارایی که مدتهاست انجام میدی روشن و خاموش کردن کامپیوتره و باز و بسته کردن درایورمخصوصا خونه بابایی کامپیوتر خاله هارو سرویس کردی
اینم بالش بازی که خیلی دوست داری و اگه ساعتها با بالش و تشک باشی از کشتی گرفتن باهاشون سیر نمیشی
به باباجون میگی بدین به من برم کشتی بگیرم باهاش!!
عاشق کلاه سرگذاشتنی!!!! حتی توی خونه کلاهو میذاری سرت ، میکشی روی صورتت و دستاتو میگیری جلوت و با احتیاط راه میری اینم یه سرگرمیته
یکی از علاقه مندی هات گوش دادن پیامهای تلفنه...مخصوصا خونه بابایی هی میزنی صدای نازنین رو گوش میدی
فدات بشم عمرم خسته شدی....خدا قوتت بده عشق کوچولوی من
و در ادامه ... بدون شرح
اینجا هم که دیگه آخر شبه و خیلی خسته شدی و خوابت میاد میگی مامان جی جی
ولی با این شمعه سرگرمت کردم تا شامی بخوری و بریم خونه لالا