بهار و یسنا
پنجشنبه 19 دی ماه دوست عزیزم به همراه جوجو کوچولوش یسنا اومدن خونمون ...بهار جونی شما خیلی خوشحال و شاد بودی عززززیزززز دل مامی و به هممون خوش گذشت...
یسنا خانوم هم با اینکه فقط شش ماه داره خیلی بلا بود و کلی بازیگوشی کرد که در ادامه میبینید...
پنجشنبه 19 دی ماه دوست عزیزم به همراه جوجو کوچولوش، یسنا اومدن خونمون ...بهار جونی شما خیلی خوشحال و شاد بودی عزیزززز دل مامی و خداروشکر به هممون خوش گذشت...
یسنا خانوم هم با اینکه فقط شش ماه داره خیلی بلا بود و کلی بازیگوشی کرد که در ادامه میبینید...
بهار مامان،عاشق لیوان یسنا شده بودی و اصلا نمیذاشتیش زمین و مدام باهاش بازی میکردی
الهی قربونت بشم مامان....تو چه فکری هستی...این یسنا جوجو خیلی بلاست میدونم
ور رفتن بهار با پا و جوراب یسنا!!!
ابراز علاقه دختر مهربونم به دوستش سرتو گذاشتی رو سینه ی یسنا و ابراز محبت میکنی بهش
یسنا خانوم هم نامردی نکرده و با هیجان (نگا پاهاش که رو هواست!!!) موهای خرگوشیتو میکشه
گذاشتیمتون رو تختت که ازتون عکس بگیریم ... فقط برا جلوگیری از فوران احساسات انگری برد رو گذاشتیم به عنوان دیوار حایل!!!!
یسنا جوجو رو ببین چقد دقیق و کنجکاوه!!!!
بهار !!!! مامانی چیکار میکنی؟؟؟!!
دوباره فوران احساسات بهار خانوم!!
نگاههای عاشقانه...
مامانی فدات بشم له کردی بچه مردمو!!!چقد آخه تو نی نی دوس داری مهربونم!!!؟
یسنا بلا هم بیکار نموند و باز موهای دخترمو کشییییید....!!! جالب اینجاست که وقتی یسنا موهاتو میکشید من و خاله شمارو از هم جدا میکردیم اما شما عصبانی میشدی و گریه میکردی...!!!مهربونم...میخواستی باز بغل کنی نی نی رو